از خاموشیم کار رسیده است به جان/فریاد,که خاموشی مرا خواهد کشت...

شاید بعدها,خیلی بعد تر از الان

نتیجه بگیرم وقتی 18 سالم بود چقدر خوشبخت بودم

داشتم درکمترین وقت ممکن بیشترین حدی که در توانم بود

از 9 علم مختلف رو یاد میگرفتم

شعر میخوندم,شعر حفظ میکردم!

کلی ترانه بلد بودم که با آهنگش بخونم

یه وبلاگ داشتم

و تازه!عشق لوطی گری هم بودم!

وقت خوندن قشنگ ترین عاشقانه ها,کسی تو ذهنم بود که مخاطب قرارش بدم

از هرجنسی!دوستای خوب داشتم

یه برادر داشتم,یه زن داداش و دوتا برادر زاده!

علی الحساب عمه بودم به توان دو!

یه حیات طیبه مزدوج داشتم

با یه پیانوی گرند تو سالن خونه ام,و یه دختر کوچولوی شیرین

و خوشبختی,هرشب صورت به صورت من سر به بالین میگذاشت....

بی ربط نوشت:این آهنگا شاید به نظرتون هیچ ربطی نداره به متن

خوب !به نظر من که ربط داره!حالا مهم نیست داره یا نداره,باحاله

میزارم خواستین دانلود کنید:

rapidshare.com/files/24857591/07._Air_Supply_-_Two_Less_Lonely_People_In_The_World.mp3

rapidshare.com/files/3512220346/05._Air_Supply_-_Even_The_Nights_Are_Better.mp3

بی ربط تر نوشت:زمین خونمون داره میلرزه...ای خدا!من تازه فهمیدم خوشبختم!جوون مرگم نکن!

 

نوشته شده در دو شنبه 22 آبان 1390برچسب:دوست داشتنی!,ساعت 23:18 توسط nastaran|

فک کنم اون داستانه رو شنیدی که میگه 3 تا فرشته بودن

که یکی مسئول دریافت دعاها بود,یکی مسئول ارسال پاسخ دعاها و یکی مسئول دریافت شکر گزاری ها

و اینه سومین فرشته بیکارترین بود!

حرکت قشنگیه...این شکر گزاری رو میگم

شبیه یه حس صورتی-آبی که همه اشو ,هرچندم که ناچیز باشه,تقدیم میکنی به خدا

حالا این که شکر گزار چه چیزاهایی هستیمم جالبه!

معمولا سپاسگذاریم به خاطر موقعیت ...سلامتی...

یا حتی اینکه خدا هست,همیشه

نمیدونم چقدر از آدما به خاطر عشق از خدا تشکر میکنن؟

اینم به نظرم حرکت قشنگیه!

اینکه به خاطر دوست داشتنی که انگار تحقق همه رویاهاته؛

به خاطر رویایی که از تو ذهنت زرت!اومده تو واقعیت...و شکل همه چیزاییه که میخوای

بگی خدا جون,مرسی!شرمنده فرمودین!

یا مثلا به اختصار بگی خدایا,شکرت!

قشنگه!واقعا قشنگه این تشکر به نظرم....

نوشته شده در سه شنبه 10 آبان 1390برچسب:دوست داشتنی!,ساعت 17:22 توسط nastaran|

رفیق جانمان دعوتمان کرده

در مسند بغل دست اش ساکن شده

و به نگارش در وبلاگش بپردازیم

در همکاری با مستشار!

کنون تنها میتوان گفت

خر کیفیم!مثلا اینطوری:

همین!

 

نوشته شده در دو شنبه 2 آبان 1390برچسب:دوست داشتنی!,ساعت 20:23 توسط nastaran|

توضیحات لازمه و ملزومه:آخی!چه خوشگله عکسه؟

البته بیشتر با جمله ای که توش نوشته حال کردم

نوشته شده در پنج شنبه 28 مهر 1390برچسب:دوست داشتنی!,ساعت 21:23 توسط nastaran|

.....چه اشکال دارد پس  از هر عبادت

دو رکعت گلی را عبادت کنیم؟

به هنگام نیت برای نماز

به آلاله ها قصد قربت کنیم

چه اشکال دارد در آیینه ها

جمال خدا را زیارت کنیم؟

پراکندگی حاصل کثرت است

بیایید تمرین وحدت کنیم

اگر عشق خود علت اصلی است

چرا بحث معلول و علت کنیم؟

بیا جیب احساس و اندیشه را

پر از نقل مهرو محبت کنیم

مگر کهنه شد رسم عهد الست

بیایید تجدید بیعت کنیم

خدایا دلی  آفتابی بده

که از باغ گلها حمایت کنیم

رعایت کن آن عاشقی را که گفت

بیا عاشقی را رعایت کنیم.....

نوشته شده در پنج شنبه 28 مهر 1390برچسب:دوست داشتنی!,ساعت 19:45 توسط nastaran|

برای شیرین عزیز

که نمیدونم سر میزنه بهم...نمیزنه....

اما من بهش سر میزنم

نوشته شده در یک شنبه 17 مهر 1390برچسب:دوست داشتنی!,ساعت 19:2 توسط nastaran|

اینا چند تا از بیت شعرای مورد علاقه منن

براتون میذارم

شاید شما هم خوشتون بیاد

به سرو گفت کسی میوه ای نمی آری

                                                  جواب داد که آزادگان تهی دست اند

 

گوشه ی چشمی به سوی من نداری گوییا

                                                   خرمن حس تو دارد خوشه چین تازه ای

 

گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی

                                                     دوست مارا و همه نعمت فردوس شما را

 

بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی

                                                    که ادریس از چنین مرگی بهشتی گشت پیش از ما

 

گوش اگر گوش تو ناله اگر ناله ی من

                                                آنچه البته به جایی نرسد فریاد است

و درنهایت:

خوش برانیم و بدانیم به هرگونه که هست

                                                      راحت و محنت ایام به سر خواهد شد

+پاورقی 1:اون بیت شعر سورمه ای.....الهی بخوره تو صورت کسی که این روزامو خاکستری کرد!

+پاورقی 2:هی....زندگی(خطاب به شعر یکی مونده به آخر)

نوشته شده در یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:دوست داشتنی!,ساعت 20:14 توسط nastaran|

صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت

                                                     نازکم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت

گل بخندید که از راست نرنجیم ولی

                                                    هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت

                               

پ.ن:الان شاید یه کم عکس و شعر بی ربط به نظر بیان

شعره خطاب به.....

عکس هم احساس منه....این روزها!

نوشته شده در پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:دوست داشتنی!,ساعت 1:30 توسط nastaran|

دیروز پس از مدت ها برای خودم وقت گذاشتم

خودی که دوماهه گم شده لا به لای کتاب و دفتر رنگ به رنگ نکته ی کنکوری!

رفتم کتاب فروشی محبوبم

لا به لای میلیون ها کتاب قدم زدم

صفحه هاشون ورق زدم...

کلی عنوان جدید اضافه شده بود

وقتی با دوستم داشتم با مسئول موسیقی حرف میزدم

یه خانمی که یه کم نگران به نظر میرسید اومد تو و گفت

ببخشید آقا,این خانم مسنی که همیشه این جا کنار خیابون مینشست کجاست؟

مرده پرسید شما از بستگانشونید؟

نبود....

فقط زنی بود که هر روز از اون جا عبور میکرده

و متوجه بوده

متوجه خانمی که مینشسته اون قسمت

و حالا که چند روزه ندیدتش...نگرانش شده

وقتی این خانمو دیدم,احساس کردم هنوز...آدمای مهربون....وجود دارن

آدمایی که اطرافشونو میبینن

آدمایی که بقیه آدم های اطراف...هرچند کم رنگ....یا حتی بی رنگ براشون ارزش دارن

و همین ها بودن که به شعر بنی آدم اعضای یکدیگرند

معنی میبخشند

و انسانیت ...هنوز نفس میکشد در هوای غبار آلود شهر ما...

هرچند به سختی....

خوشحالم....و باور دارم...حتی اگر اندکی....که زمستان نیست

شاید اخوان اشتباه کرده باشه!

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 17 شهريور 1390برچسب:دوست داشتنی,ساعت 20:17 توسط nastaran|

                                                                   

                                               وقتی که سایه ی خیال عشق

                                               ذهنش را مه آلود کرد........ 

 

نوشته شده در جمعه 17 تير 1390برچسب:دوست داشتنی!,ساعت 21:22 توسط nastaran|

امروز خواهرمو برده بودم کتابخونه

تا به بهونه اون خودمم مجبور شم تو سالن مطالعه درس بخونم

بعد از یک ساعت وقتی رفتم دنبالش .....به زور بردمش خونه!

خیلی خوشحال بود.برام تعریف کرد از کتابایی که خونده بود

اینکه نقاشی کشیده بود

واینکه میخواد هر روز بیاد اینجا!

من خوشحال بودم....

و از طرفی افسوس میخوردم واسه روزایی که پشت کامپیوتر هدر رفت

پشت بازی های مختلف

در حالی که میتونست بیاد اینجا و ساعت های خوبی رو بگذرونه

کلی کتب بخونه...نقاشی بکشه....و خیـــــــــــلی کارای دیگه

یه کم فکر کردم دیدم منم هم سن خواهرم بودم

تابستونمو همین طوری گذروندم

توی کتابخونه ی پارک محله مون...

عصرای داغ...کتابای مختلف.....

به خواهر پررو و خوشحالم نگاه کردم....

انگار که کودکی فراموش شده ام از درونش برام دست تکون میداد

نوشته شده در شنبه 11 تير 1390برچسب:دوست داشتنی!,ساعت 13:41 توسط nastaran|

میگن آرزوهاتونو یه جا بنویسید

روزی خواهید دید آنچه اکنون دارید

روزی آرزویتان بوده است

-------------------------------------------------------------------------------------------

خدای عزیزم

گاه فراموش میکنم که شبها پیش از خواب

به تو لبخند بزنم

برایت بوسه ای بفرستم

برایت بنویسم

و لبخند سپاسم را روانه ی آسمان کنم

خدای عزیزم,سپاس!

به خاطر تلخی ها...که این روزها راه نفس بر من بسته

به خاطر شیرینی ها.....که گاه و بیگاه چهارستون خانه ی قلبم را به لرزه در می آورد

به خاطر چشم و چراغ...که قبلا نداشتم و اکنون دارم

خدای عزیزم......سپاس فراوان...به آدرس آسمان ...با تمبر بوسه ی صورتی ام

پستش میکنم درون صندوق قلبم

میدانم که خیلی زود به دستت میرسد.....

نوشته شده در پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:دوست داشتنی,ساعت 16:15 توسط nastaran|

این پست برای توست

تو که از تمام دنیا برایم عزیزتری

و اسمت در خاطرم شبیه لبخندی جاودانه است

سادگیت را  دوست دارم

تک تک لحظه های با تو بودن برایم عزیز است

تمام وقت هایی که دستانت را به من قرض میدادی

کنار هم مینشستیم

تو سکوت بودی و من کلمه

من ذوق کودکانه و تو لبخندی از سر شوق

عزیزترینم

چقدر دوستت دارم....

و این فاصله....ذره ای رنگ از یادت نخواهد زدود....قسم میخورم!

 

نوشته شده در شنبه 28 خرداد 1390برچسب:دوست داشتنی!,ساعت 10:57 توسط nastaran|

چه حالی میده که فقط سه تا امتحانت مونده.....

امروز وقتی رسده بودم به سر چهار راه خونه مون

خیلی شنگول بودم....به قول معروف سرشار از شور جوانی

همین جور که میرفتم یه آهنگ با صدای وحشتناک گیتار برقی تو ذهنم تکرار میشد

your eyes are fixed/your smile is alastice

you give me roses but they`re made of plastic

بعد داشتم به این فکر میکردم که بیام یه پست قروقاط بزارم با اقتباس*از امتحان شیمی

دیگه داشتم میرسیدم به خونه که.....

دیدم پیرزنه نشسته رو زمین

به نظر نمیرسید گدا باشه

وقتی رسیدم کنارش دیدم یه شیشه شربت شکسته .....یه تعداد قرص

وااااای خدا!زمین خورده بود.......هیچ کس هم نگاهش نمیکرد.......

به قیافه اش نگاه کردم

پیر بود....بینهایت پیر....با کبودیایی رو صورتش

به این فکر کردم که یه روز منم این طور میشم

پیر و فرتوت مثل یه کاج کهنسال....

پوکیدگی استخوان.....تحلیل قد ....کمرخمیده....

اون روز اگه من اینطور بخورم زمین کسی هست که بلندم کنه؟

همسرم کجاست؟شاید مرده باشه

بچه هام چی؟.....حتما سرکارن

مثل این پیرزنه........هیچکدومشون حواسشون به مادر پیرشون نیست.....

بدون این که یه لحظه دیگه فکر کنم دستمو دراز کردم به سمتش......

*این کلمه با اقتباس از رو تازه یاد گرفتم

نوشته شده در شنبه 21 خرداد 1390برچسب:دوست داشتنی!,ساعت 13:2 توسط nastaran|

چشمانت را ببند
نگاه پر ستاره ام را
بروی چشم های بسته ات میگذارم
چشم بگشا....و جهان را از نگاه لبریز از عشق تو در من ببین
نگاهم کن
که چگونه دستانت را به روی قلبم میفشارم
نگاه کن که چه جاودانه دوستت میدارم.......

نوشته شده در پنج شنبه 12 خرداد 1390برچسب:دوست داشتنی!,ساعت 17:18 توسط nastaran|

فرهاد عزیز....

با اینکه سالها از آخرین ترانه هاش میگذره چه قشنگ میگه گاهی

 

تو فکر یک سقفم/یه سقف بی روزن

 

یه سقف پا بر جا/ محکم تر از آهن

 

سقفی که تن پوش هراس ما باشه/تو سردی شب ها لباس ما باشه

و بعد صدای پیانو.......همه ی ذهنمو به بازی میگیره....

سقفمون افسوس و افسوس

تن ابر آسمونه

یه افق ...یه بینهایت

کمترین فاصله مونه.........

تو فکر یه سقفم/یه سقف رویایی

سقفی برای ما/حتی مقوایی......

 

نوشته شده در پنج شنبه 12 خرداد 1390برچسب:دوست داشتنی!,ساعت 15:58 توسط nastaran|

بعد از مدت ها با همیم

روی یه نیکمت داغون و هر آن ممکنه ریزش کنیم رو زمین

بهت میگم تو شبیه گیگیلی هستی(شل و ول و عشق تکنولوژی)

بهم میگی تو هم شبیه بعبیه هستی که انگلیسی حرف میزد.!انقدر دوسش دااااارم

و من میمانم

که به گوسفند بودنم بخندم یا به لبخندی که با گفتن جمله بعدش میزنی و نگاهم میکنی؟!!!

نوشته شده در دو شنبه 19 ارديبهشت 1390برچسب:آزادانه,ساعت 18:14 توسط nastaran|

تو بزرگی مثل شکلایی که ابرها میسازن.....

تو بزرگی مثل اون لحظه که بارون میزنه.....

تو همون خونی که هر لحظه تو رگ های منه.....

 

 

 

نوشته شده در جمعه 2 ارديبهشت 1390برچسب:دوست داشتنی!,ساعت 16:55 توسط nastaran|

امروز برنامه صبح گاه با کلاس ما بود.و من یه متن آماده کرده بودم

در واقع دو تا نکته خیلی کوچیک برای آرامش

اینکه به حرکت ماهی نگاه کنید و به رنگ آبی خیره بشید.

بعضیا معتقدن آب باعث آرامشه بعضیا هم میگن ماهی توی آب

ولی من یه اعتقاد دیگه ای دارم

وقتی به آب نگاه میکنی در حالی که خالیه...خب

مایع جالبیه اما شاید اونقدر که وقتی  یه جسم دوکی شکل و قرمز توش میرقصه

آرامش بخش نباشه

حیات آرامش

وابسته به وقتیه که آب و ماهی هر دو در کنار هم باشن

همه چیز در کنار هم

و اون وقته که آرامش رو میشه در تصویر ماهی های شنا کنان در آب دید.....

پ.ن:انعکاس نور رو تو آب خیلی دوست دارم...

 

نوشته شده در سه شنبه 30 فروردين 1390برچسب:دوست داشتنی!,ساعت 15:7 توسط nastaran|

امسال بهار هم مثل هر سال هر شبکه سریال مخصوص خودشو گذاشته

و من هم هنوز موفق نشدم هیچ کدومو ببینم

به جز یکی!برنامه ی کلاه قرمزی

وااااااااااااای عاشقشم!احساس میکنم تمام دوران بچگی ام به شکلی جدید هر روز از تلویزیون پخش میشه

این کلاه قرمزی هم که به نظرم به خودی خودی پدیده ایه!

کلاه قرمزی یعنی  گرچه مدام خرابکاری میکنه و حرص آقای مجری رو در میاره

ولی ته دلش هیچی نیست....جز سادگی و صداقت

هروقت آقای مجری رو میبینم به این نتیجه میرسم که صبور بودن چقدر خوبه

راستی کسی از بقیه سریالای تلویزیون خبر داره؟ما رو هم باخبر کنه.نظرتونو درموردشون برام بنویسید

 

نوشته شده در جمعه 5 فروردين 1390برچسب:دوست داشتنی!,ساعت 13:46 توسط nastaran|

این ابرها واقعا چیزای جالبی اند

یادمه وقتی خیلی بچه بودم

دلم میخواست یه ابر برای خودم داشته باشمبعد بپرم روش.....

خیــــــــــــــــــلی کیف میده حتما!حیف که نمیشه امتحانش کرد!چون در اولین پرش سوت میشم پایین

یا مثلا یه تیکه ابر بخورم ببینم چه مزه ایه

در ادامه مطلب عکسای انواعی از ابر ها رو میزارم که واقعا دیدنشون لذت بخشه برام

 

 

 

 


ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 17 اسفند 1389برچسب:دوست داشتنی!,ساعت 16:13 توسط nastaran|


آخرين مطالب
» تمام!
» let some body love u
» تاریکی
» شبیه شده ام
» when I was young
» نفر بغل دستی!
» نظریه میدهیم!
» شکمو!
» thanking god
» شلوغ!
» me...
» خوشحال!
» نام دیگر من
» بی ربط!
» life
» قیصر
» so close,no matter how far
» from deep inside
» وقتی نظراتت دوستت غیر فعاله!
» در چنته ی من جز به ندانستن نیست

Design By : Pichak